- داد زدن
- داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
معنی داد زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- داد زدن
- кричать
- داد زدن
- schreien
- داد زدن
- кричати
- داد زدن
- krzyczeć
- داد زدن
- gritar
- داد زدن
- gridare
- داد زدن
- schreeuwen
- داد زدن
- berteriak
- داد زدن
- चिल्लाना
- داد زدن
- לצעוק
- داد زدن
- 소리 지르다
- داد زدن
- bağırmak
- داد زدن
- kupiga kelele
- داد زدن
- চিৎকার করা
- داد زدن
- آواز دینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
دود کردن: (چراغ دود میزند)
بر دار کردن به صلیب آویختن
بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است، دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد
به دار آویختن
برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
اقدام نمودن، اقدام